شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 11:18 صبح
من یه شمع نیمه سوخته
رو غبار لحظه ی پیر
شعله های آخرم سوخت
از حضور باد تقدیر
همه پروانه ها رفتن
تک و تنها موندم اینجا
پر زدم رو بغض جاده
جاده ای تا عمق رویا
من رسیدم آخر خط
کوچه ی بن بسته قلبم
توی زندگیم کسی نیست
از همه شد خسته قلبم
مث اون قطره که غرقه
تو هجوم موج بی رحم
مث رویای خیالی
توی حجم خالی وهم
مث اون پرنده ای که
گوشه ی قفس نشسته
یا مث ستاره ای که
تو شب یلدا شکسته
من رسیدم آخر خط
کوچه ی بن بسته قلبم
توی زندگیم کسی نیست
از همه شد خسته قلبم
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]